ممنون از دوستی که در ریپلایهای خلاصه کتاب No More Mr Nice Guy این کتاب را به عنوان نسخه زنانه اون کتاب معرفی کرد. کتاب جالب توجهی است. هر چی جلوتر میره داره جالب‌تر میشه.
یکی از جالبترین بخشهای کتاب موارد متعددی است که به تفصیل بحث و تحلیل کرده از وقتی که یکی از پارتنرها (در اغلب موارد مرد) به رفتار غلطی معتاد است مثل الکل - مواد مخدر - بی‌توجهی- رفتارهای پر خطر. بنا به دلایلی مرد تصمیم می گیره که این رفتار را ترک کنه. نتیجه: بهم خوردن کل رابطه
در واقع زن در این نوع روابط خودآگاه یا ناخوداگاه مرد را دقیقا به همین دلیل انتخاب کرده که دچار ضعف مهم شخصیتی است. به واسطه این ضعف در طرف مقابل احساس امنیت می‌کنه چون احساس می‌کنه دست بالا را داره و همیشه به طرف مقابل شکایت می‌کنه از رفتارهاش و در نهایت نقش زن فداکار را داره.
حالا اگر بنا به دلایل مرد رفتارهاش را عوض کنه و مثلا اعتیادش به الکل یا مواد مخدر رفع بشه و یا رفتارهای غلطش با تراپی تصحیح بشه. کل چهارچوب رابطه‌شون به هم می‌خوره و دچار مشکل جدی میشند.
موارد جالب و متعدد دیگه‌ای هم که راجع بهش بحث کرده این است که زن خوداگاهانه یا ناخوداگاهانه موقع انتخاب پارتنر و شریک دنبال آدمهای آسیب دیده و دچار مشکل می‌گرده. چرا؟ چون احساس می‌کنه اگر طرف مشکلی نداشته باشه دلیلی نداره که دوستش داشته باشه.
در واقع طرف باید مشکلی داشته باشه شامل مشکلات اخلاقی یا رفتاری و یا نقصهای جسمی و ظاهری که زن در کنارش احساس امنیت کنه. چون اون مشکل را نادیده گرفته و یا نقش مادر فداکار را بازی می‌کنه و برنامه می‌ریزه برای رفع مشکل مرد و اینجوری حس امنیت داره که مرد رهاش نمی‌کنه بره سراغ دیگری.
نویسنده اینجور زنها را نامگذاری می‌کنه به نام زنهای که خیلی بیش از حد طرف مقابل را دوست می‌دارند و توضیح میده که این دوست داشتن بیش از حد معمولا ناشی از این است که طرف به واسطه این دوست داشتن و حس فداکاری از مشکل اصلی که درون خودش است دور میشه و مشکل را در دیگری پیدا می کنه.
در کتاب Games People Play نوشته روانپزشک معروف Eric Berne در یکی از فصلها راجع به مکانیزم این نوع ارتباط غلط بحث کرده بود. ولی بحثش خیلی کوتاه و خلاصه بود. این کتاب بطور مفصل از طریق موارد متعددی که با جزییات شرح داده همون فصل را بسط و گسترش داده.
یکی از اولین مثالهای کتاب راجع به خانمی است که بعد از یکی از سخنرانیهای نویسنده بهش نزدیک میشه و ازش سوال داره. بهش میگه که سخنرانیش راجع به بچه‌های که در خانواده‌هایی که یکی از والدین معتاد است را شنیده و اینکه بچه‌ها در این شرایط ممکن است در آینده درگیر اعتیاد به روابط غلط بشند
اما در خانواده‌ای معمولی به دنیا اومده و با این وجود الان درگیر رابطه غلطی است. نویسنده ازش می‌پرسه خانواده‌تون چطور بودند؟ میگه خیلی معمولی. میگه یعنی چی معمولی؟ میگه مادرم فقط یه مقدار مشکل داشت. چه مشکلی؟ افسرده بود و معمولا خودش را در اتاق حبس می‌کرد. خب؟ بعد هم خودکشی کرد
وضعیت تو در خانواده چطور بود؟ عادی بود. من دختر وسط بودم و همه کارهای پخت و پز را انجام می‌دادم و همه کارهای خونه به عهده من بود. رابطه‌ات با پدرت چطور بود؟ خیلی خوب بود. در همه کارها با من مشورت می‌کرد.
پدرت ازدواج نکرد؟ چرا بعد از یک مدت ازدواج کرد که خیلی هم خوب شد.
زنی که باهاش ازدواج کرد خیلی زن خوبی بود و همه کارهای خونه را اون به عهده گرفت.
تو اون موقع چند سالت بود؟ هفده سال.
خوب الان مشکلت چیه؟
با مردی رابطه دارم که زیاد احساس مسولیت نداره و گاهی می‌گذاره کلا میره یه شهر دیگه.
خوب رابطه ات را قطع کن
نمیشه که به این راحتی. دوستش دارم
خوب باهاش حرف بزن که رفتارش را اصلاح کنه.
مشکل از خودش نیست. مشکل از مادرش است.
مادرش چه کار می‌کنه؟
مادرش بهش پول میده و هر وقت مادرش بهش پول میده این هوایی میشه و میره یه شهر بزرگتر که اونجا بره دنبال هنرپیشه شدن. پول که تمام میشه برمی گرده. مادرش باید این کار را قطع کنه.
مادرش را که نمیشه به راحتی اصلاح کرد. تو نمی‌تونی رابطه را قطع کنی و بری پی زندگی بهتر؟
ازش سه تا بچه دارم. هفت ساله و چهار ساله و دو ساله.
برای هزینه بچه‌ها کمک خرجی هم میده؟
نه خودم کار می‌کنم. در کنارش درس هم می‌خونم. من خودم گاهی وقتها براش پول می‌فرستم.
چطور با هم آشنا شدید؟
من خیلی جوان بودم. این با دوستهاش تو یک خونه زندگی می‌کردند. من می‌رفتم اونجا براشون غذا می پختم. خیلی خوش تیپ بود. هنوز هم خیلی خوش تیپه. می خواست هنرپیشه بشه. این سه تا پسر تو اون خونه زندگی‌شون به هم ریخته بود. من که براشون غذا می پختم خیلی خوشحال میشدند
بعد هم خیلی زود با هم ازدواج کردم.
چند سالت بود؟
هفده سال.
الان که این مرد مدتها است شما را رها کرده با کس دیگه‌ای دیت نکردی؟
چند بار دیت کردم و مردهای خیلی خوب با شخصیتی بودند. خیلی به من احترام می گذاشتند.
مشکل چی بود؟
بهشون کشش جنسی نداشتم. فقط به اون کشش دارم.
نویسنده در ادامه این مورد را تحلیل کرده و توضیح میده که بچه نوجوان که در خانه نقش مادر را بازی می‌کرده و در واقع دختر پدرش نبوده و شریک پدرش بوده چطور عاشق این نقش بوده و به محض ازدواج پدرش راه افتاده دنبال اینکه مادر یک خانه دیگه بشه و یک پسر تنبل و ضعیف را پیدا کرده
در واقع چرا به این پسری که حتی در سن بالا مادرش خرجش را میده کشش جنسی داره و به مردهای مستقل دیگه هیچ تمایلی نداره. چون در چهارچوب رابطه با این مرد است که می‌تونه اون نقش مادر و زن فدارکار را داشته باشه و نسبت به خودش حس خوبی داشته باشه.
در ارتباط برابر با آدمی که بهش احترام می‌گذارند و خود طرف انسان مستقلی است نقشی برای خودش نمی بینه. براش قابل درک نیست طرف چرا باید دوستش داشته باشه وقتی که برای طرف کاری انجام نمیده و نقش مادرش را نداره. برای همین گیج میشه و به طرف تمایل و کشش نداره. چون از اون نوع رابطه می ترسه
الان هم مشکلش در واقع با اون مرد نیست. مشکلش با مادر اون مرد است و اون را رقیب خودش می بینه و فکر می کنه اگر اون مادر بره کنار همه مشکلات حل میشه. اون مادر به پسرش پول میده و مرد را خراب کرده. اگر اون مادر نباشه خودش به اون مرد پول میده و اینجوری فکر می‌کنه اون مرد برمی‌گرده
مورد بعدی راجع به مردی است که به مسابقات ورزشی خیلی علاقه داره و هیچ مسابقه ورزشی را از دست نمیده. یا از طریق تلویزیون مسابقات را نگاه می‌کنه یا اگر امکانش باشه حضوری میره استادیوم. زنش ازش شاکی است که تو همه‌اش داری تلویزیون می‌بینی و به من و بچه توجه نمی‌کنی
مرد معتقد است که مسابقات ورزش براش خیلی مهم هستند و به خانواده هم توجه داره. اما به مسابقات خیلی علاقه داره و باید بتونه که اونها را هم تعقیب کنه.
یک روزی به مرد خبر می‌دهند که پدرش فوت کرده و میره به مراسم یادبود پدرش.
در مراسم یادبود هر کدام از بچه‌ها شروع می‌کنند راجع به پدر حرف زدن و یکی از برادرها میگه که پدر همیشه تلویزیون نگاه می‌کرد و هیچ وقت به ما توجه نمی‌کرد و همیشه دایم مشغول نگاه کردن مسابقات بود و این مهمترین چیز براش بود و بقیه هم تایید می‌کنند.
خیلی متاثر میشه و متوجه میشه که این رفتارش را از پدرش یاد گرفته و تصمیم می‌گیره که رفتارش را اصلاح کنه که وقتی مرد در مراسم یادبودش چنین حرفی زده نشه. از اون به بعد تماشای مسابقات را می‌گذاره کنار و سعی می‌کنه اوقات بیشتری را در کنار خانواده بگذرونه.
برخلاف انتظارش این وقت گذرون بیشتر در کنار خانواده و تماشا نکردن تلویزیون سبب نمیشه که رابطه‌اش با همسر و بچه‌اش بهتر بشه. در واقع زنش باهاش. دچار مشکل جدی میشه و بعد از مدتی زن یهو تصمیم می‌گیره روزهای تعطیل هم بره سر کار.
مرد وقتی زن را با این واقعیت روبرو می‌کنه که تو همیشه می‌خواستی که کنار هم باشیم. الان که کنار هم هستیم چرا اینجوری می‌خواهی دوری کنی؟ زن هم خودش میگه نمی‌دونه چرا.
در تراپی متوجه میشند در واقع زن ناخوداگاه این مرد بی‌توجه را انتخاب کرده بود به عنوان شریک.
چون در واقع زن خودش از اینکه با کسی رابطه نزدیک احساسی داشته باشه در هراس است. برای همین هم مردی را انتخاب کرده بود که همیشه سرش به تماشای مسابقات گرم بود و اینجوری بار دوری از رابطه نزدیک را روی دوش مرد می انداخت و خودش قربانی بود. با تغییر رفتار مرد حالا باید با خودش مواجه بشه.
You can follow @MyMazinLife.
Tip: mention @twtextapp on a Twitter thread with the keyword “unroll” to get a link to it.

Latest Threads Unrolled: