لانی آتنز جرم شناس دانشگاه جورج تاون نظریه ای درباره ی «فرایند تحول به فرد قادر به خشونت» دارد که آن Violentization نام نهاده است. بین دو مکتب فکری که یکی ظهورافراد قادر خشن را امری ذاتی(ژنتیکی)ودیگری آن رااجتماعی می داند،آتنزبه دومی باوردارد ۵۰/۱ https://twitter.com/dodoozeh/status/1199782022211760128
این تئوری را او در پژوهشهایش با مصاحبه با صدها زندانی جرایم خشونت بارو جداکردن عامل مشترک در بین تجربه های اجتماعی این افراد که کسانی که دست به خشونت نمی زنند آنها را تجربه نکردند توسعه داده است. او فرایند عبور به خشونت را در چهار مرحله توصیف می کند که باید به ترتیب طی شوند۵۰/۲:
۱.تماس غیرداوطلبانه با وحشیگری: که فرد در این مرحله هرسه این موارد را تجربه می کند آ) تحت سلطه یا مورد حمله خشونتبار قرار گرفتن ب) تحت وحشت قرارگرفتن با مشاهده حمله یا تهدید فرد دیگری پ) تعلیم خشونت دیدن یا وادار شدن به اعمال خشونت بر دیگران توسط مربی/ارشد(۵۰/۳)
مثال این تجربه ها می تواند ضرب و شتم در دوره ی کودکی یا دعوا و ... باشد. این فرایند می تواند درزمان طولانی یا دربازه ی کوتاهی اتفاق بیافتد ولی برفرد تاثیر عمیقی می گذارد. این اولین قدم در تولید فرد خشن است.مثلا دوره ی آموزشی نظامی باخردکردن شخصیت این مرحله را می سازد(۵۰/۴).
2.خصومت ورزی: در این مرحله فردکه شخصیت اش خرد شده «داوطلبانه» وضعیتی را که در مرحله ی قبل تجربه کرده است را به پرسش می گیرد:"چطور می توانم مانع آن بشوم که من یا کسانی که برای من مهم هستند را از خشونت حفظ کنم؟"(۵۰/۵)
و اینجاست که صحبتهای آن مربی که با تحقیر/ تحکم به او گفته است ناگهان معنی می یابند: «در این جهان گاهی اعمال خشونت لازم است». از اینجا به بعد فرد برای حل مشکلات آینده اش با دیگران «آماده ی توسل به خشونت» است . ولی ماهیت این خشونت دفاعی برای محافظت درمقابل خطر فوری است(۵۰/۶)
3.مرحله سوم «عملکرد خشن» است وفرد آن روحیه جنگی را دردفاع ازخودعملی می کند.علت آنکه دراین مرحله توسل به خشونت صرفا دفاعی است آن است که اعمال خشونت شدید بر دیگران متضمن خطرمجروحیت وحتی مرگ است و حتی پلیس یا سرباز با تجربه هم خود را به آسانی در معرض چنان خطری قرار نمی دهد(۵۰/۷).
بسیاری افراد، بویژه آنهایی که خشونت را بصورت مقام رسمی (پلیس، سرباز و ...) به کار می برند در این مرحله متوقف می مانند. یعنی فقط آماده ی اعمال خشونت درزمانی هستند که درمعرض خطر شدید قرارگرفته یا قویا تحریک شوند(۵۰/۸).
4.در مرحله چهارم یا «خشونت لجام گسیخته» فرد با کسب تجربه مکرر موفقیت در دفاع از خود با خشونت، آن را تبدیل به راه حلی برای تحت سلطه قراردادن، اعمال ترس و کسب لذت از آن و کسب احترام از افرادی می کند که او را تحریک نکرده اند. این البته عنصری(۵۰/۹)
از بازخورد اطرافیان و اجتماع را نیز در خود دارد: وقتی فردی مکررا در اعمال خشونت دفاعی موفق شود، دیگران اورا خطرناک ارزیابی کرده و از تحریک اش خودداری می کنند که باعث می شود تصویر فرد نسبت به خودش و هویت اش تغییر کند(۵۰/۱۰)
او برای اولین بار احترام و پرهیز از تحریک خالصانه و واقعی را تجربه می کند که خاطرات ناتوان بودن و در معرض خشونت بودن خودش را محو و پاک می کند. ازاینجا به بعد خشونت تبدیل به ابراز وجود اصلی او در اجتماع برای سلطه بردیگران بدون بهانه یابا کوچکترین تحریکی می شود.(۵۰/۱۱)
جوامع شهری مدرن شامل اکثریتی از مردم مسالمت جو (ناتوان ازاعمال خشونت حتی دفاعی) و گروه اقلیت دارای «عملکرد خشن» هستند و صد البته افرادی با «خشونت لجام گسیخته» را نیز می توانید بیابید. نکته آن است که درسازمانها یا حکومتهای تبهکار(۵۰/۱۲)
شما با آدمکشان پشت میز نشین هم مواجه هستید که خودشان شخصا دست به خشونت نمی زنند اما می توانند فرمان دهنده یا تسهیل کننده ی بزرگترین جنایتها باشند. اما بازگردیم به بحث وضعیت فعلی: فراموش نکنید عبور از مرحله اول به دوم انتخابی است.(۵۰/۱۳)
چیزی که می بینیم آن است که خشونت بی مرز به کارگرفته شده توسط جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران بر علیه جمعیت غیرنظامی گروه انبوهی را وارد مرحله ی اول کرده و بصورت خودکار بخشی از آنها وارد مرحله دوم یاخصومت ورزی شده اند. این بحثهای درگیری مسلحانه این روزها علامت آن است.(۵۰/۱۴)
اما در طرف مقابل وضع چطور است؟ آیا «همه ی» کسانی که در سمت روبرو قرارگرفته انددر مرحله ی چهارم «خشونت لجام گسیخته» قرار دارند و بدون کوچکترین تحریکی قادر به قتل عام صدها یا هزاران یا دهها هزار نفر هستند و از آن لذت می برند؟ (۵۰/۱۵)
من با مثال از جای دیگری شروع می کنم. از نگر من (مورخین زیادی هم این نظر را دارند) بی شک درنده خوترین و جنایتکارترین دسته های تبهکار خشن که تاریخ بشر تجربه کرده است، اعضای آینزتزگروپن، گروه ضربت کشتار یهودیان دستگاه نازی بودند(۵۰/۱۶).
این افراد در پشت متصرفات ارتش آلمان در شرق(لهستان و شوروی) حرکت می کردند وبعد از گردآوردن یهودیان دهکده ها و شهرها ، نوزاد، کودک، زن و مرد را اغلب با شلیک گلوله به پشت سر یا سینه و گهگاه با روشهای بسیارفجیع (کوباندن سر نوزادان به درخت و...) به قتل میرساندند. (۵۰/۱۷)
این چند هزار نفر که دربین آنها وکیل، پزشک وتحصیلکرده علم تجربی وتعداد زیادی پلیس و آدمهای به ظاهرعادی یافت می شد، بیش از 2 میلیون نفررابه قتل رساندند. فقط دریک فقره در بابی یار اکراین 33771 کودک و زن و مرد را ظرف دو روز در کنار یک خندق تیرباران کردند.(۵۰/۱۸)
از کمتردانسته های هولوکاست آن است که کمپهای مرگ و اتاقهای گاز (که رابطه ی قربانی با قاتل را کم می کرد) تدبیر هیملر برای جلوگیری از تبدیل شدن «نخبگان نژاد برتر» به تعدادی «درنده خوی غیر قابل بازگشت» بود(البته در حکومت اسلامی شما انتظارچنین نکته سنجیهایی را نداشته باشید).(۵۰/۱۹)
مورخ برجسته ریچار رودز کتاب فوق العاده دردناکش با نام «استادان مرگ» به تاریخ آینزتزگروپن، جنایتهایشان و اعضایش پرداخته است. او به تفضیل نظریه ی آتنز را درباره ی آدمکشان اس اس از هیملر تا درجه داران مامور به کشتار به آزمون می کشد و در(۵۰/۲۰)
سرتاسر این روایت شما درکنار مشاهده تحول آدمهای تا دیروزعادی به افراد مبتلا به خشونت لجام گسیخته همزمان مواجه با روایت کم آوردن، شکستن و حتی بستری شدن دربیمارستان روانی به علت ناتوانی عصبی افسران و درجه داران اس اس درواکنش به جنایتهایی که به آن دست می یازیدند، هستید(۵۰/۲۱).
مثلا در 27 ژوئن 1941 پس از ورود آلمانی هابه شهر لاک در اکراین آنها با جسد تلمبار شده ی بیش هزار زندانی اکراینی درمیانه ی قلعه ی قرن چهاردهم مواجه شدند که دستگاه امنیتی شوروی پیش از عقب نشینی قتل عام کرده بود. فرمانده ارتش ششم آلمان فیلدمارشال ریشنائو دستور کشتار (۵۰/۲۲)
تعداد برابری یهودی(؟!) در انتقام این موضوع را داد که البته بخشی از تلاش نازیها برای همراه کردن اکراینیها بود. فرمان اجرا به گردن پاول بلابل فرمانده زوندرکماندوی 4آ از آینزتزگروپن سی افتاد. این کهنه سرباز جنگ جهانی اول که از تب تیفوییدی هم رنج می برد با دریافت دستور(۵۰/۲۳)
دچار فروپاشی عصبی شد و کارش به یکماه بستری شدن در بیمارستان کشید. نمونه های متعدد دیگری را هم مثل آلفرد فیلبرت (فرمانده آینزتزکماندوی 9) که بعد ازمداخله در کشتارچند ده هزار نفر دچار فروپاشی عصبی و تقاضای انتفال به یگان دیگری کرد می بینید(۵۰/۲۴).
حتی باخ-زلوسکی فرمانده اس اس و پلیس مسوول در روسیه مرکزی که در1942 به بهانه ی بیماری بواسیر به آلمان بازگشت و خود را در بیمارستان بستری کرد می بینید. درجه داران و افراد زیردست علیرغم تهدید مجازات اعدام به دلیل تمرد گهگاه راهی برای گریز پیداکرده یا فرو می پاشیدند(۵۰/۲۵)
هدف من از بازخوانی ماجرای این جنایتکاران نازی این نبود که بگویم منتظر بمانید تا پاسداران یا بسیجی ها دچار فروپاشی عصبی بشوند. بلکه یادآوری آن بود که پرورش آدمکش نوع چهارم که مبتلا به خشونت لجام گسیخته باشد به آن سادگی که تصور می شود نیست(۵۰/۲۶).
حتی خود نازیها قتل عام کودکان را به عنوان حرکتی دفاعی در مقابل انتقام گیری آنها در آینده به اعضای آینزتزگروپن تلقین می کردند. اینکه دستگاه بشار آدمخوار مسوولیت استفاده از سلاح شیمیایی را گردن نمی گیرد و خود را همیشه درموضع دفاعی نشان می دهد هم نمونه دیگری است(۵۰/۲۷).
اما درباره ی خود ما: تاکید رژیم برخشونت ورزی معترضان برای حفظ روحیه و درصحنه نگهداشتن اکثریت نیروهای سرکوب اش که از خشونتگران نوع سوم(دفاعی) هستند است. برخلاف تصور،مخاطب اصلی انکار حاکمیت در قتل ندا یا نیکتا (می گریم) عامه مردم یا فضای بین المللی نیست بلکه سرکوبگران هستند(۵۰/۲۸).
اینکه در آموزش نیروهای یگان ویژه تاکید زیادی بر نمایش فیلمهایی گرفتارشدن آنها و ضرب و شتم و قتل اعضای نیروی ضد شورش توسط معترضان می شود هم بخشی از تقویت آن احساس دفاع از خود در حین حمله به دیگران است. خود عبارت «مدافعان» حرم هم تا حدودی ازاینجا میاید.(۵۰/۲۹)
اما آیا ما با آدمکشان لجام گسیخته (مرحله 4)در سازمان رزم دستگاه سرکوب مواجه هستیم؟ از نگر من بله: اینکه سردار همدانی درباره ی استخدام 5000(رقم اغراق آمیز) اراذل و اوباش در سال 1388 پرگویی کرده بود،خبر از جستجو برای کسانی میدهد که به خرج خودشان سه مرحله اول را پیموده اند.(۵۰/۳۰)
حتی من گمانه ی بی سندی درباره نرخ صعودی دیوانه وار اعدامها برای جرایم غیرسیاسی(مواد مخدر و ...)پس از وقایع سال 1388 و حضور جلادانی که بر اساس نوع پوشش واستخوانبندی افراد خارج از دستگاههای انتظامی به نظر می رسند دارم، که احتمال تلاش برای پرورش آدمکش نوع چهارم راطرح می کند(۵۰/۳۱).
از نگر من بار اصلی کشتار پراکنده ی تظاهرکنندگان به عهده ی این گروه از سرکوبگران است. اما کل این ما را در کجا قرار می دهد؟ من چند نکته ی را طرح می کنم و نتیجه گیری را به خودتان واگذار می کنم:(۵۰/۳۲)
آ. به دلیل کمبود تعداد آدمکشان نوع چهارم در مقابل انبوه جمعیت؛ بدون محافظت و حضور سرکوبگران نوع سوم قادر به عمل نیستند. در حقیقت آنها به محیطی برای فعالیت احتیاج دارند که آن گروه دیگر برای آنها فراهم می کند.(۵۰/۳۴)
ب.آخرین چیزی که شما احتیاج داریدراندن افراد گروه سوم به مرحله ی بعد وتبدیل شان به آدمکش لجام گسیخته است.اگر آنها به کرات موفق به «قتل آسان به بهانه ی دفاع از خود» بشوند که در صورت قرارگیری مکرر درمقابل «تظاهرکنندگان مسلح به سلاح گرم» قابل تصوراست، این مسیر هموار می شود(۵۰/۳۵).
پ. همزمان مهمترین عامل بازدارنده برای بازداشتن گروه سوم ترس و خطر آسیب دیدن درحین اعمال خشونت بردیگران است. اینجا است که امثال من در سال 88 نسبت به توصیه های برخورد با ناز و نوازش با یگان ویژه وعدم استفاده از دفاع از خودرا شرارت بار و بیهوده می دانستیم چرا که مشوق شان بود(۵۰/۳۶).
ث. حتی اگر بخش قابل توجهی از جمعیت در پاسخ به جنایات صورت پذیرفته به مرحله خصومت ورزی رسیده باشند، انتظار برای پریدن اکثریت آنها از روی خط و رسیدن به مرحله «عملکرد خشن» زیاده خوشبینانه است. بعلاوه حفظ عملکرد خشن نیاز به کسب موفقیت مکرر دارد(۵۰/۳۷).
ت. طرف مقابل هم اکنون حداقل دو دهه از شما در پرورش «سرکوبگر خشن به بهانه ی تدافعی(نوع سوم)» جلوتر است. درنتیجه حتی با پریدن از روی مرزو تلاش برای «اعمال خشونت سازمانیافته با سلاح گرم دراعتراضات» دراین زمان، شما وارد مسابقه ای می شوید که خیلی پیش تر آغاز شده است(۵۰/۳۸).
ج. نبرد پیاده نظام یک «مهارت یا بازی گروهی» است. اگر کسی به شما بگوید می تواند یک شبه یک تیم فوتبال یا والیبال خوب از افرادی که تا به حال پا یا دست شان به توپ نخورده است برایتان به زمین بفرستد، قبول نخواهید کرد، پس همین ادعا را درباره ی جوخه پیاده نپذیرید(۵۰/۳۹).
چ. آموزش اولیه یک جوخه ی موثر و کشنده ی پیاده نظام حداقل 12 هفته زمان احتیاج دارد. سرهم کردن یک لشکر پیاده نظام قادر به کسب پیروزی بیش از 2 سال زمان می برد و احتیاج به افرادی دارد که چندین سال دردانشکده افسری تحصیل کرده باشند(۵۰/۴۰).
ح. اگر فکر می کنید گزاره ی قبلی جدی نیست به شکستهای دهشتبار و خونین سپاه در عملیاتهای رمضان، خیبر و بدر مراجعه کنید. جنگ را دست کم و ساده نگیرید. طرح هر نوع حرکت نظامی باید با گوشه چشم به بدترین سناریوی ممکن صورت پذیرد(۵۰/۴۱).
خ. هیچ نبردی را نمی توان از پیش آسان یاکوتاه تصور کرد.اگر هدف غایی تان کم کردن تعداد تلفات است،با برداشتن «سلاح گرم برای پشتیبانی از تظاهرات دراین مرحله»،باقیمانده ی نفرات مجهز به باتوم و گاز اشک آور طرف مقابل را به مسلسل مجهز می کنید که رقم کشتگان را نمایی بالاتر می برد(۵۰/۴۲).
د. خودگروه سرکوبگرسوم برای ادامه ی عملکرد احتیاج به بهره مندی ازعملکردهای عادی جامعه مثل کارخانه ها،پالایشگاهها، ادارات دولتی،مدارس، حمل و نقل عمومی ... داردکه توسط افراد مردد از طبقه متوسط می گردد،توسل تهاجمی به سلاح گرم درتظاهرات دراین زمان آنها رابه سمت شمانخواهد آورد(۵۰/۴۳).
چیزی که بسیاری درباره ی جنگ نمی دانند آن است که جنگ صرفا درباره ی اسلحه یا سرباز نیست. عنصر اصلی و اغلب مهمتر لجستیک است. در تمام ارتشهای جهان حتی پر بازده ترین آنها پشت هر سرباز در میدان نبرد بین 4 تا 10 نفر مشغول پشتیبانی هستند(۵۰/۴۴).
اگر عنصر خشم و آسیب دیدگی را از این فریادهای بیوقت«وای اگر مسلح شویم» حذف کنیم تنها گزاره نمای باقیمانده آن است که «دراین لحظه»تعداد مخالفان آماده به نشان دادن «عملکرد خشن» آنقدر زیادتر از مجموع دسته ی سوم و چهارم طرف مقابل است که به محض مسلح شدن(۵۰/۴۵)
«و بکارگیری تهاجمی آن در تظاهرات و اعتراض در این زمان»، علیرغم نداشتن فرماندهی، امکانات، سازماندهی و از همه مهمتر آموزش و تجربه می توانند ناگهان کفه ی ترازو را به یک طرف سنگین کنند و پیروزی فوری به دست بیاورد. با قبول فرض برتری تعداد(۵۰/۴۶)
راههای بسیار موثرتری برای استفاده و ازآن مهمتر تکثیر این نیروی عظیم (شامل آنان که حاضر به اعمال خشونت هستند و آنان که به خصومت ورزی رسیده اند) چه به صورت غیرمتمرکز و پراکنده باکاستن و غیرموثر کردن و اقناع شبکه پشتیبان طرف مقابل(امادگی اعتصاب)وچه هوشمندانه وجود دارد(۵۰/۴۷).
فراموش نکنید که اولین درسی که درباره ی کمین به نظامیان می آموزند آن است که باید صبر کنید که دشمن کاملا وارد محدوده ی کشتار شما شده باشد و اگر زودتر و بی موقع شلیک کنید قربانی آن بخشی از نیروها خواهید شد که از دسترستان به دوراند(۵۰/۴۸).
ذ. با یک مثال تاریخی درباره اقدام هوشمند خاتمه می دهم: شما چندین راه برای نابودی یک تانک یا هواپیما یا خارج کردن آن از صحنه ی نبرد دارید. می توانید آن را در نبرد رو در روبا قبول تلفات با تانک یا هواپیمای دیگری هدف قراردهید، میتوانید قبل از رسیدن به صحنه ی نبرد(۵۰/۴۹)
با بمباران یا خرابکاری منهدمش کرده یا با حمله به کارخانه سازنده مانع از تولیدش شوید. متفقین در جنگ جهانی دوم پاسخ هوشمندانه ای برای این موضوع یافتند. هیچ تانک یا هواپیمایی بدون بلبرینگ کار نخواهد کرد و آنهاسراغ 3 کارخانه بلبرینگ سازی نازیها رفتند.(تمام) https://twitter.com/SGhasseminejad/status/1199710191215955973
پی نوشت و نظر شخصی 1- به عنوان کسی که بخش عمده ی زندگی بزرگسالی اش را در بطن و حاشیه مسایل نظامی گذرانده است، عمیقا دوستان را به هوشیاری نسبت به سواستفاده و انحراف ناشی از این خشم مقدس با فرستادن فعالترها «در این مرحله» به گرداب استفاده ی تهاجمی از خشونت مسلحانه فرامیخوانم.